- درد و بلاى (فلانى) بخورد به جان فلاني. |
|
- دستش زير سر (فلانى) است. |
|
- تره به تخمش مىرود حسنى به باباش. |
|
- مويش را آتش زدند(۲) . |
|
(۲) . اشاره به قصه سيمرغ و اژدها و داستان زال كه سميرغ او را بزرگ مىكند و در موقعى كه پدرش او را از سيمرغ مىگيرد سيمرع يكى از پرهاى خودش رابه او مىدهد تا در موقع احتياج آن پر را بسوزاند و سيمرع حاضر بشود. |
|
-هيچ دو نيست كه سه نشود (۳) |
|
(۳) . مولوى: |
اى ضياءالحق حسامالدين بيار | | اين سوم دفتر كه سنت شد سهبار | |
|
- دهن باز بىروزى نمىماند. |
|
- وصيت مبارك است (عمر را زياد مىكند). |
|
- چشمم كف پات (براى نظر كردن). |
|
- اندر پس هر خنده دو صد گريه مهيا است. |
|
- شستم خبردار شد. |
|
- عقد پسر عمو و دختر عمو در عرش بسته شده. |
|
- آب نطلبيده مراد است. |
|
- كلاهمان توى هم رفت. |
|
- پا توى كفش كسى كردن. |
|
- مگر كله گنجشگ خوردى؟ |
|
- خاك مرده دورش پاشيدهاند. |
|
- در هفت آسمان يك ستاره ندارد. |
|
(صادق هدايت نيرنگستان) |