بچه كوچك را وقتى كه نشان مىدهند هر كدام از حضار يك تكه از نخ لباسشان مىدهند تا آن را با اسفند دود بكنند كه بچه نظر نخورد. |
|
براى رفع بيمارى و چشمرخم (بچه نوزاد را بايد از چشمزخم مردم ناپاك حفظ كرد ـ دينكرت ۲۲ ـ ۳۱ ـ ۸) اسفند دود مىكنند (و چون بوى بر آتش نهند و باد بوى آن را مىبرد تا آنجا كه آن بوى برسد هزار بار هزار ديو دروج نيست بپاشند و كم شوند و چندان جادو و ديو و پري) اگر اين كار را نزديك غروب بكنند بهتر است. يك تكه پارچه نخ يا يك تار از بند تنبان و يا خاك ته كفش كسى كه نسبت به او بدگمان هستند گرفته با قدرى اسفند دور سربچه يا ناخوش مىگردانند و مىگويند: |
|
اسفند و اسفنددونه | اسفند سى و سه دونه | از خويش و قوم و بيگونه | هر كه از دروازه بيرون برود | هر كه از دروازه تو بيايد | كور شود چشم حسود و بخيل | شنبهزا، يكشنبهزا، دوشنبهزا ....جمعهزا. | كى كاشت؟ پيغمبر؟ كى چيد؟ فاطمه، براى كى دود كردند؟ براى امام حسن و امام حسين | به حق شاه مردون | درد و بلا رو دور گردون | |
|
و يا مىگويند: |
|
اسفند و سپند | پيغمبر ماكرد پسند | على كاشت، فاطمه چيد | بهر حسين و حسن | شنبهزا، يكشنبهزا، دوشنبهزا.... جمعهزا، زيرزمين، روىزمين، سياه چشم، ارزاق چشم، ميش چشم، هر كه ديده هر كه نديده، همسايه دست چپ، همسايه دست راست، پيشرو، پشت سر، به تركد چشم حسود و حسد. | |